آتش خورشيد در نگاه شماست / به مناسبت هفته دفاع مقدس
مقالات
بزرگنمايي:
فارس انلاين- خاطره قلبهايي که با شهادت قراري داشتند،دلهايي که آکنده از شور مهدوي
بودند و مشحون جذبه هاي معنوي. جهان با همه شکوهش پيش چشمهايي که جز خدا
نمي ديد چه بي مقدار مي نمود، شب بود و خلوت همرزمان ، بهشت در يک قدمي
سنگرها خيمه زده بود ، شوق پرواز دلها را بي قرار مي کرد ، باران شهادت
که مي باريد ، عطر سرخ معراج ، افسون رهيدن در دل خاکريزها مي تراويد.
غروبها
که سکوت نيزارها بر خلوت اروند سايه مي افکند ، فضا پر از هياهوي آواي
مرغان عاشق مي شد ، باد مي وزيد و کاغذهاي کوچک وصيت نامه ها را به دست
فرداييان مي سپرد ، ياد روزهاي جنگ ، فصل هاي پر از بهار اميد ، لاله
هايي که يادگار مرداني آسماني بودند ، سروهاي قامت به خون آراسته ، و
هامون دفتر ستبر خاطرات همسنگران شهيد شد .
چه زود گذشت روزهايي که
توحيد مشتهايمان را گره کرد ، قدمهايمان را محکم وگامهايمان را استوار
ساخت، فريادهايمان را تکبير و تکبيرهايمان را بر بام بلند آزادي نشاند، آن
روزها چقدر با خدا بوديم و خدا همه جا با ما بود، آنقدر که در قلب، عمل و
زبانمان جاري مي شد.
بخاطر هم ايثار مي کرديم و پاي دفاع از وطن چه
آسان جان مي باختيم ، ياد شبهاي عمليات ، زمزمه هاي دعاي کميل ، چشمهايي
که بي تاب ديدار مهدي(ع) بود ، پشت خاکريزها پيشاني بندهايمان را با عشق
مي بستيم ، شهادت تنها آرزوي مان بود، کشفهايمان خاکي اما انديشه هايمان
پاک و روشن چون زلال اروند رود ، دستهايمان خالي اما لبريز مهر و محبت.
قلمهايمان وصيت نامه مي نوشت و اگر افتخار شهادت نداشتيم خاطره همرزمان
شهيد را مي نگاشتيم ، دادگاه هاي صالحه وجدانمان بود و قرآن فصل الخطاب
همه ما ، خداترس بوديم و دشمن نترس ، در مکتبي بزرگ شده بوديم که اول
استادش پيامبر(ص) بود و مکتب دارش علي(ع) مظهر تمام و کمال عدل ، و
بزرگ آموزگارش ،سردار آزادگي ، جوهر ناب شهادت.
مايسطرون هزاران قلم را
چکامه هايي مي کرد تا بعض در گلو مانده مادران داغ جوان ديده را قصيده کند
، و اشک لرزان نوعروسان بخت پژمرده را مثنوي ، دانشگاهمان جبهه بود و
کلاس درسمان سنگر ، جام وجودمان لبريز شراب قربت حق بود و سبوي انديشه مان
پر از صفاي صهباي معرفت ، بزرگتر از آن بوديم که جغرافياي زادگاهمان ما
را به حصار خويش کشد و قاموس تاريخ تولدمان به دام ماندن.
آن روزها همه
برادرها واقعا برادر بودند ، وحدت کلمه اي که داشتيم مشت محکمي بود بر
دهان دشمن ، صفاي وجودمان بيشتر از آن بود که زنجيرهاي تعلق را به پاي
خويش بنديم ، و شجاعتمان بيش از آن که تسليم تحريمها شويم و مقهور تحديدها ،
با خداي خويش قراري داشتيم و بر سر پيمان الست هر عهدي را کز آن مي
شکستيم.
صخره هاي معراج صعب العبور بود آنانکه نظر به وجه الله داشتند و
مشکات دل به نور ايمان روشن ، پر کشيدند و ما که مرغ جانمان در عاريت دون
خاک گرفتار مبهوت آن همه پرواز ، شبهاي عمليات پر از ولوله هاي عاشقي بود ،
مي دانستيم سپيدي فردا پر از جاي خالي عقابهايي است که تا بيکران دوست
پرواز کرده اند و از آن همه شکوه پروازشان چند خط وصيت نا تمام که مي
بايست دست دشمن را از آن کوتاه مي کرديم و در قاب تاريخ براي فرداها
ماندگار.
دو مضراب سنتور چوبي کم بها و يک جعبه ذوزنقه اي با 72 سيم
کافي بود تا خنياگري عشق را نغمه سر کنيم ، قطعه اي به ياد عقاب تيز
پرواز و فرمانده اسکادران هوايي ايران بسازيم تا ترنم آن جاي خالي عباس
دوران و ديگر هم پروازان تيز پرواز را تا ابديت تاريخ زنده نگاه دارد ،
جنگ که تمام شد ،غبارها که فرو نشست ، شوق بازگشت وجودمان را تسخير کرد.
برخي
آنقدر شتابان بازگشتند که گويي پشت خاکريزها همه چيز را باقي گذاشتند و
آمدند ، چکمه هاي خاکي جبهه را از پا درآوردند و سربندها را به ديوار
آويختند و پلاکها را به ميخ ، از جبهه چند عکس يادگاري آورده بوديم تا
يادمان بماند چه قراري با شهيدان بسته ايم.
قرار بود با جنگ وداع کنيم و
به سازندگي بينديشيم اما اميد است که يکباره با همه چيز وداع نکنيم حتي با
آرمانهايمان ، اميد است که آنقدر با عجله نيامده باشيم که فراموش کرده
باشيم خودخواهي ها ، خودسري ها را هم در آن جا دفن کنيم، يادمان نرفته
باشد غرور و نخوتهايمان را زير چکمه هايمان له کنيم ، اميد که تاج
خودشيفتگي بر سر نگذاريم تا درد آرپيجي هايي که بر شانه دوستان رزمنده
سنگيني مي کرد از خاطرمان برود .
اميد که از شعور به شعار خلاصه نشويم ،
شيران زخمي و کبوتران شکسته بال جبهه را در بيمارستانها رها نکنيم و
سرگرم روزمرگي ها نشويم ، باور بداريم اگر مراقب نباشيم روز مرگي ها به
روز مردگي تبديل مي شود.
اي کاش لختي بازگرديم ، کوله بارمان را
بگشائيم ، دفترهايمان را ورق زنيم ، تا دوباره به خاطر آوريم تکليف هاي
نانوشته ، درسهاي فراموش شده ، صفاي در جبهه جا مانده ، پيمانهاي از
خاطر رفته ، پرچمهايي که بر زمين جا گذاشتيم و قله هاي غروري که بايد با
همبستگي فتح کنيم ، سرزميني که بايد با عشق آباد کنيم ، و ديني که بايد با
جان پاسش بداريم ،
-
پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۹:۱۷ AM
-
۴۹۸ بازديد
-
ايرنا
-
آتش خورشید
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/3976/