زمین را نگهبان باشیم
مقالات
بزرگنمايي:
پیام فارس - روزنامه عصرمردم چهارشنبه همزمان با پانزدهم اسفندماه روز درختکاری در یادداشتی عزم همگانی برای پاسداشت زمین و صیانت از منابع طبیعی را خواستار شده است.
محمد عسلی صاحب امتیاز و مدیرمسئول این روزنامه در این یادداشت با عنوان "درخت سبزی بیدم کنج بیشه" نوشته است:
شیراز باغ در باغ بود و درخت در درخت. اگر حافظ و سعدی در اشعارشان از سرو و صنوبر و گل و ریحان سخن راندهاند و آب و آبادانی و خاطر حزین را به طراوت نسیم صبحگاهی مشکین کردهاند تا به لطف سخن موهبت خداداد شود رابطهای سخت و نزدیک با طبیعت داشتهاند.
طبیعت شیراز که چهارفصل را به کمال، ارزانی صاحبدلان میداشته و عشق و شور و احساس را به نقش شعر و خیال پیوند میزده است. آری
کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش!
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
و اما بعد:
درخت در باور مسلمانی و فرهنگ ایرانی مقدس بوده و جاندار که اگر شاخهای میشکسته یا دستی به تطاول به سوی آن دراز میشده، کودکان هم آموخته بودند که اعتراضشان را فریاد کنند.
شاید که نه قطعاً درخت برترین و حیاتیترین هدیهای است که خداوند در طبیعت بکر زمین آفریده است.
درختی که سایه میافکند تا به فصل گرما در زیر چتر گسترده آن آدم و حیوان و نبات بیاسایند و از میوههای شیرین و پرانرژی و مقوی آن تناول کنند و از تنه و شاخ و برگ خشک آن در فصل سرما برای گرم شدن استفاده کنند به حقیقت نعمتی است. نعمتی که پرندگان، حشرات و بس جانداران دیگر را مأمن و پناهند و در و دیوار و سقف و کف جانپناههای ما را میپوشانند و مبل و صندلی و میز میشوند و در پوشش بسیاری از ابزارهای اداری و خانگی به کار میروند و وسیلهای برای ظهور و ابراز هنرهای دستی و ماشینی هم هستند.
به راستی آیا پربهاتر، صبورتر، زیباتر و کریمتر از درخت در میان موجودات سراغ داریم؟
و اما بعدتر:
چرا درختان را میسوزانیم؟ و در حفره تنه درختان بید کنار رودخانه آتش میافروزیم تا دمی به تفریح بگذرانیم و جزای سایه خوش آن را آتش دهیم؟ چرا درختان و جنگلها را ذغال میکنیم؟ آتشی که ریشه و تار و پود آن را خاکستر میکند و همگنان را از نعمت سایه و زیبایی محروم مینماید. چرا به دانشآموزان و فرزندان خود نمیآموزیم که درختی بکارند و سالیانی از آن مواظبت کنند به آب و مقابله با بیماریهایش، تا قدر شناسند درخت 50 ساله یا 120 سالهای را که نباید شبانه با ارههای برقی به جانش بیفتند که به جای آن آپارتمانسازی کنند.
افسوس که میلیونها درخت به ویژه درختان خوش عطر و بو و با آب و رنگ نارنجهای خانههای سنتی طعمه نوسازی خانهها شدند و شیراز را از آن حال و هوای خوش و حوض خانههای قشنگ تهی نمودند و به جای آن ستونهای آهنی و بتونی بنا کردند به گونهای که ابرهای بارانزا هم رغبتی به باریدن در این شهر نداشته باشند!
وا اسفا که ما قدر آب ندانستیم هر چند در کنار فرات نبودیم و آب را به درخت نرساندیم تا بخشکد و باغ داغ شود و عشق از آن گریزان گردد به طمع درآمدی و سودی از آن همه تخریب برای خانهسازی!
و اینک به روز درختکاری، درختانی را هدیه میکنیم به کسانی که قصد نشا دارند. شاید از پس چندین و چند سال در گوشهای از این شهر باز هم درختانی سر برآورند و زشتیها را بپوشانند اگر رهگذری، اتومبیل منحرف شدهای، دست تطاولی بر آن دراز نشود که بارها چنین شده است.
راستی در کدام کتاب دبستانی یا دبیرستانی و در کدام جزوه و کتاب دانشگاهی حداقل برای یک دوره کوتاه از اهمیت و ارزش درختان سخن رانده و یا پیامی، شعری، قصهای در وصف درخت به دانشپژوهان دادهایم که پیرامون اهمیت آنها تحقیق کنند.
درست به یاد دارم در یکی از کتابهای فارسی دوره راهنمایی به سال 1354 شعری درباره درخت از زندهیاد سیاوش کسرایی در کلاس خواندم. در منطقه جوادیه تهران آن زمان که دانشجو بودم و دبیر راهنمایی … روز بعد چند دانشآموز در گلدانها بوتهای از درخت کاج کاشته و به کلاس آوردهاند و قرار شد که در باغچه مدرسه بکارند. اگر آن بوتهها حفظ شده باشند هم اکنون درختی تنومند و 43 سالهاند. آیا در مدارس ما همانند مدارس سوئد که پر از جنگلهای انبوه است از دانشآموزان خواسته شده هر کدام نهالی بکارند و در طول مدت تحصیل از آن مراقبت کنند تا قدر زحمات باغبانان و باغداران را بدانند؟
چه خوش سرود زندهیاد سیاوش کسرایی این شعر مانا را که
زیبایی ای درخت
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه میکنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوشآوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا؟
خورشید را کجا؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا من ز برق
که برجایی ای درخت
سر برکش ای غمیده
که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
آری در ادبیات کهن و معاصر ما درخت همراه و همدل با انسانها نیرودهنده و شادیبخش بوده و امید به بارور شدن را در جان و تن ما زنده کرده است.
ای کاش همگان را چنین اراده و فرصتی میبود که به دیدار بهار بروند وقتی که به قول سعدی درختان را «کلاه شکوفه بر سر نهاده» و تسبیحگویان آواز بلبلان را میزباناند و شکوفههای عطرآگین خود را ارزانی زنبورهای عسل میکنند.
به راستی آیا تصور زمین بیدرخت تصور ناممکنی است یا در آیندهای نه چندان دور از این سموم که بر طرف دوستان میگذرد رنگ گل و بوی نسترنی نمیماند.
امید که چنین نباشد. به یاری درختان برخیزیم و زمین این زادگاه زیبایمان را که هنوز در هیچ یک از کرات آسمانی نشانهای و مثالی از آن یافت نشده نگهبان باشیم که هر آنچه داریم از نعمتهای همین درخت و جنگلهاست.
از هوای سالم گرفته تا عصای دست و دیگر بار نخواهیم و نشنویم این وصفالحال درختی که:
درخت سبزی بیدم کنج بیشه
تراشیدن مرا با ضرب تیشه
تراشیدن مرا قلیون بسازند
که آتیش بر سرم باشه همیشه
منبع: روزنامه عصرمردم
2027
لینک کوتاه:
https://www.payamefars.ir/Fa/News/82217/