بزرگنمايي:
پیام فارس- سریالهای ارائه شده در شبکه نمایش خانگی، با وجود سکانسهایی خشونت
آمیز و تحقیرکننده که تصویرگر زنان و مردانی هستند که عشق را به گونهای
دیگر تعریف میکنند، طرفدارانی یافتند.
گاهی با نمونههای بسیاری از روابط در سراسر جهان مواجه هستیم که آخر و
عاقبتشان به صفحه حوادث روزنامهها و سلولهای زندان و پای چوبه دار ختم
میشود، روابطی که در آن یک طرف، همسر خود را به دلایلی که ناشی از بروز
رفتار خشونت بار است، به قتل رسانده یا به او به شدت آسیب زده است.
در رویدادی واقعی، زن میگوید که همسرش معتاد است، شیشه مصرف میکند.
همیشه در یک دستش قمه و در دست دیگرش اسلحه است؛ اما زن عاشقانه به مرد
خدمت میکند. این اواخر مرد میخواست زن را به شیشه معتاد کند، خانوادهاش
متوجه شدند و او را نزد روانشناس بردند تا راضیاش کنند طلاق بگیرد، زن
میگوید که طلاق نمیخواهد، شوهرش را دوست دارد؛ حتی اگر به قیمت جانش تمام
شود.
در روایتی دیگر، زن و شوهر مدام دعوا میکنند، هر دو تحصیل کردهاند،
ظاهری موجه دارند، تصویری که از بیرون بینقص است اما در خانه، مرد میگوید
زن حقی از زندگی ندارد، وقتی بحث میکنند باید روی یک سرامیک پشت در خانه
بایستد، اجازه نشستن ندارد، گاهی حتی یک روز باید بایستد، اگر تکان بخورد،
کتک هم میخورد یا باید جلو چشم بچهها از خانه بیرون برود. زن حاضر به
طلاق نیست، ترجیح میدهد در این زندگی بماند و تحقیر شود، او به همسرش
وابسته است.
این روایتهای غیرقابل باور داستانهای زندگی انسانهای واقعی است،
داستان زنانی که خشونت میبینند، تحقیر میشوند؛ اما حاضر به جدایی و رهایی
ار رابطه ناسالم نیستند. ولی اگر هشیار شوند و دریابند در دام چه خشونتی
گرفتارند، وقتی بفهمند عزت نفس و اعتماد به نفس ندارند، با روحی خراشیده و
وجودی پامال شده، در دست خشونت و در نمایشی تراژیک بیش از نیمی از عمر بر
باد دادهاند که یک سوی آن مردی بیمار و سوی دیگر زنی بیمار، با هم روزگار
میگذراندهاند.
در جهان این سریالها هم با عشقی یکطرفه، ظاهراً با علاقه شدید مرد،
اما همزمان با شکنجهای بیپایان مواجهیم. از تهدید به اسیدپاشی تا کتک زدن
در مقابل دیگران، از چک کردن محتویات گوشی همراه تا تعقیب و
بهانهجوییهای بیسروته. زنان این سریالها هم در رویایی چشم انتظار داشتن
جایی در زندگی این مردان بددهن و پرخاشگر و البته همچنان محبوب هستند.
** فراق و عشق
مردان به ظاهر عاشق در این رابطهها، خود را مالک زنان تعریف میکنند و
در دیدارها و آشنایی آغازین به زن میقبولانند که همه اینها از سر دوست
داشتن است و وقتی پای عشق، این نقطه ضعفی که همه انسانها در برابر آن سپر
میاندازند، مطرح باشد، در صورت فراهم بودن عوامل فردی و اجتماعی دیگر،
رابطهای بیمارگونه را رقم میزنند که عموماً آخر و عاقبت خوشی ندارد.
اما سوال اینجاست که چرا با وجودی که عقلاً میدانیم چنین روابطی
ناسالماند و چنین چیزی عشق نام ندارد باز هم در جامعه شاهد استقبال از
مصادیق آن هستیم و میبینیم نسخههای بسیاری از این دست سریالها و
سریالهای مشابه داخلی و خارجی دیگر که مصرفشان در میان نوجوانان و
خانوادههایی است که ممکن است بدکارکرد باشند و یا خودشان در این منجلاب
گرفتار، در وسعتی بسیار به فروش می رسند.
از سوی دیگر باید دید جامعه چه تعریفی از عشق ارائه کرده است که چنین
رفتارهایی خوراک طبع افراد میشود، دیده میشود، بازتولید میشود و خریدار و
مصرفکننده دارد.
عشق و عاشقی در ادبیات پیشین و کلاسیک ایران با ناکامیها، خواهش و نیاز، فراق و آرزوی وصال همراه بوده است.
نرسیدن به معشوق همواره از عناصر عشق و عاشقی در ادبیات و شعرهای فارسی
بوده است و طرف خواهشگر همواره مرد نمایانده شده و طرف دیگر اگر چه خواهشگر
بوده صدایش پژواک چندانی در ادبیات ایران نداشته است.
وصال، پایان
حدیث عش قو عاشقی بوده و تداوم فراق به معنای پایداری عاشقی بوده است و
سوزو گداز همراه این فراق بوده است و اشک هم این آتش را فرو نمی نشانده که
شاید آب آتش افروز هم بوده است.
** سه فاکتور عشق
ساناز چراغی، روانشناس، استاد
دانشگاه و مشاور دادگاه معتقد است: تعاریف مختلفی درباره عشق وجود دارد، در
یکی از معروف ترین آنها عشق به مانند مثلثی است که سه فاکتور صمیمیت، تعهد
و اشتیاق اضلاع آن را تشکیل میدهند.
از دیدگاه او برخی از این عشقها که حتی همه اضلاعشان هم کامل است، با
گذشت زمان به عشقهای بیمارگونه تبدیل میشوند که معمولاً در ابتدای رابطه
با نشانههایی دارند؛ ازجمله تعصب، وابستگی، خودرائی و شک و تردید.
این روانشناس با بیان اینکه برخی شاخصهها در زنان
و مردان به صورت کهنالگوهای جمعی از نسلی به نسل دیگر به ارث رسیده است،
نتیجه گرفت که معمولاً همه مردان تا حدودی قدرت طلب هستند که با توجه به
زمینههای فردی و اجتماعی با درجات مختلف مجال بروز مییابد یا زنان
معمولاً کهنالگوی مطیعبودن در آنها نهادینه شده است که باز هم با توجه
به محیط و ویژگیهای فردی در طیفهای مختلفی بروز مییابد.
طرح وارههای ناسازگاری از دیگر مواردی است که از دیدگاه این استاد
دانشگاه در دوران کودکی شکل میگیرد و در بزرگسالی به ویژه در رابطهها
مجال بروز و ظهور مییابد، طرح وارههایی همچون اطاعت و فرمانبرداری، خود
قربان گری، تأییدطلبی، وابستگی یا بیثباتی و رهاشدگی.
چراغی ادامه داد: این طرحوارهها در شکل گیری عشق بیمار تأثیر میگذارد و
از همین رو است که میبینیم مردان در روابط عاطفیشان رفتاری را به نام عشق
بروز میدهند که درواقع از یکی از این عوامل سرچشمه میگیرد یا زنان به
قدری فروکاسته میشوند که حاضرند هر کاری انجام دهند تا در رابطه باقی
بمانند.
این استاد دانشگاه معتقد است: عامل دیگر باج دهی عاطفی در روابط است؛ معمولاً زنان باج دهنده و مردان باج گیرنده هستند.
** یادگیری مشاهدهای و شیوع عشقهای مریض
او
درباره دلایل طرفداری از این الگوها در قالب تماشای فیلم و سریال چنین گفت:
پخش چنین سریالهایی بنا بر اصل "یادگیری مشاهدهای" باعث شیوع رفتار غلط و
رابطه ناسالم در جامعه میشود؛ یادگیری تنها از طریق کلاس درس و آموزش
صورت نمیگیرد، یادگیری مشاهدهای بر این واقعیت صحه میگذارد که وقتی
الگویی در تلویزیون به صورت غیرمستقیم و در قالب داستانها و روایتها
ارائه میشود، ناگزیر افراد پیگیر آن سریالها را ترغیب میکند که از آن
الگو در زندگی خود استفاده کنند.
این روانشناس با بیان اینکه در جامعه
بهنجار مردم معقول رفتار میکنند، اضافه کرد: درمقابل، وقتی به عنوان یک
مرد شخصیتی را در سریالها میبینیم که همسرانی مطیع دارند که در هرصورت
حاضر به تحمل رفتار ناسالم هستند، این توقع درباره همسر فعلی یا آینده شکل
میگیرد که او هم باید درهر صورت مطیع باشد یا در زنان این تلقی به وجود
میآید که وقتی فلان شخصیت فیلم با این همه بدبختی درگیر است و دم نمیزند و
همچنان عاشق است، نباید گلهای از وضعیت نابسامان زندگی خودشان داشته
باشند.
بر اساس چنین ارزیابیهایی این روانشناس میگوید که عشقهای
مریض در فرایند یادگیری مشاهدهای به جامعه انتقال مییابند و برهمین اساس
اکثر اختلالات از این طریق قابل شیوع هستند.
** رسانه و خلق عادتهای مصرفی
اما اگر از منظر
جامعه شناسی به این موضوع بنگریم با پدیدهای با عنوان "رسانه و مصرف"
مواجه میشویم که آسیبشناسی عاطفه اجتماعی در قالب آن قابل شرح است.
در این زمینه پژوهشگر اجتماعی در حوزه انحرافات و سلامت اجتماعی در مصاحبه
با ایرنا اعلام کرد: در جهان امروز، وسایل ارتباط جمعی، روزنامه، رادیو،
تلویزیون و اینترنت با انتقال اطلاعات و معلومات جدید و مبادله افکار و
عقاید، نقش تأثیرگذاری در تداوم ارزشهای فرهنگی و حتی خلق ارزشهای تازه
دارند.
علی عربی ادامه داد: البته در نقطه مقابل ضدارزشها و کجرویها نیز
میتوانند با ابزار رسانههای جمعی راهی برای تأثیرگذاری بر جامعه بیابند.
استاد دانشگاه اهواز بر آن است که در نگاهی کلی میتوان رسانههای جمعی
را از مهمترین ابزارهای حال حاضر در انتقال پیامهای فرهنگی و تداوم
کردارهای اجتماعی دانست که با برجستهسازی موضوعاتی خاص آنها را در جایگاه
الگویی برای تأثیر بر افکار عمومی و جهتدهی به آنها قرار میدهند.
عربی معتقد است: در این میان، رسانههای تصویری به واسطه پیشرفتهای
تکنولوژیک در برقراری ارتباط با مخاطبان گوی سبقت را از رسانههایی همچون
رادیو، روزنامه، کتاب و … ربودهاند. در این ارتباط یکی از جلوههای نسبتاً
جوان در کشور ما ظهور شبکههای نمایش خانگی است که در رقابت با رسانههای
رقیب خود در فضای اجتماعی حال حاضر با منطق نئولیبرالیستی و به قصد کسب سود
حداکثری، سعی بر آن داشتهاند تا با هوشمندی لیبرالیستی از خطوط قرمز
رسانههای دولتی در داستانپردازی عبور کنند و با تصویری هرچند غبارآلود از
لایههای پنهان زندگی معمول افراد جامعه، با منطق کسب سود، مخاطبان را در
صف مصرفکنندگان کالای خویش جای دهند.
استاد دانشگاه اهواز بیان کرد: چنین تلاشی به شکلی یک سویه فارغ از
رسالت آگاهیبخشی، صرفاً در پرداختن به موضوعات عامهپسند به صورتی کژدار و
آسیبزا بوده است.
** بیشترین هزینه وکمترین فکر؛ کلید جلب مخاطب
او یکی از موضوعات جذاب برای مصرف رسانهای را پرداختن به روابط اجتماعی
در حوزه عاطفه اجتماعی مبتنی بر عشق و خیانت دانست و ادامه داد: در این
حوزه، این سریالها با بهرهگیری از از سوپراستارها با بیشترین هزینه ممکن و
صرف کمترین هزینه فکری درباره پیامدهای فیلمنامه، بازار شبکه نمایش خانگی
را در تمامی ژانرهای کمدی، درام، رازآلود و … تسخیر کردهاند.
این
پژوهشگر حوزه آسیبهای اجتماعی اظهار کرد: این نکته از آنجایی
تأملبرانگیزتر میشود که مشاهده میکنیم باوجود تحولات اجتماعی عصر کنونی
در خصوص درک زنان از جایگاه خود و تلاش برای دستیابی به حقوق و پایگاه
برابر، خط داستان سریالهای حاضر همچون ممنوعه، رقص روی شیشه و حتی
سریالهای شبکههای دولتی مانند پدر، بانوی عمارت و… با محوریت مردانگی
مبتنی بر خشونت و زنانگی مبتنی بر فرمانبرداری روایت میشوند.
او بیان
کرد: در این روایتها که عمده مخاطبان آنها را زنان و مخصوصاً دختران
نوجوان تشکیل میدهند، زنگ خطری را برای نگاهی انتقادی به چرایی وجود چنین
ذائقهای در جامعه به صدا در میآورد.
عربی با انتقاد از لحاظ نشدن
"سن" برای تماشای اینگونه سریالها در فرهنگ جامعه و خانوادههای ایرانی
گفت: در ارتباط با آسیبشناسی نحوه تصویرکردن عاطفه اجتماعی با مختصات
خشونت و فرمانبرداری، همچنان سریالهای خریداریشده از شبکه خانگی در جمعی
از خردسالان تا بزرگسالان نمایش داده میشوند که در ارتباط با موضوع
عشقهای بیمارگونه بیشترین اثرگذاری منفی را بر نوجوانان جامعه میگذارند.
این استاد دانشگاه برای درک چرایی این وضعیت پیشنهاد کرد که باید قدمی به
عقب برداریم و به دنبال معنای عشق در ادبیات و فرهنگ جامعه باشیم؛ در اولین
چشمانداز ما عشق را همچون بارانی از لطافت و نوایی از آرامش را در مقابل
خود میبینیم که هزاران شعر، ترانه، داستان، باور و خاطره از این موهبت
متعالی پدید آمده است؛ به گونهای که هر شخصی در کمال آگاهی و با شور و
خواستی ارادی، حاضر به تسلیم جان برای وصل جانان میشود.
عربی اضافه
کرد: به عبارت دیگر، تسلیمی که در جهان واقعیت جز با پذیرش حالات سود
ومازوخیستی (خودآزاری یا آزارخواهی) توسط فرد، قابل تحمل نخواهد بود.
** عشقهای بیمار: تلاش سادیستیک یا کوشش مازوخیستی
این استاد دانشگاه با بیان اینکه هرچند ادعای عشق حرکت به سمت "ماشدن" و
در نهایت پذیرش دیگری و همگونی است، معتقد است: این امر در واقعیت اجتماعی
کنونی ناممکن است و تنها میتواند به یکی از این دو حالت ختم شود: تلاشی
سادیستیک یا بیمارگونه برای تملک دیگری یا کوششی مازوخیستی خودآزارانه برای
فنا شدن در دیگری؛ آنچه شاید تحت عنوان شیوع عشقهای بیمارگونه قابل
مشاهده باشد.
عربی با بیان اینکه این دست عشقها محصول زمینه فرهنگی
پدرسالاری و ویژگیهای آن در جامعه است، ابراز کرد: عشق نیز همچون هر پدیده
اجتماعی نمیتواند فارغ از زمینه فرهنگی خود بالیده شود؛ بنابراین در تصور
عام از عشق عاشق همواره "مرد" و معشوق "زن" تصویر شدهاند، مردی که در
مقام ستون خانواد، سایه و تکیهگاه زن است و خشونت عنصری متعالی از ذات
خلقت آن تصویر شده است و زن که با وجود تمام تلاشها در عرصههای متفاوت
جامعه، در عرصه عشق، معشوقی است سراسر ناز که باید در مقام تکمیلکننده
اقتدار سلطهگر مردانگی، باور به نیازمندی حمایت عاشق را به عنوان رعیتی سر
به زیر نمایان کند.
این پژوهشگر مسائل اجتماعی اعتقاد دارد: شاید از نگاه بسیاری از
خوانندگان این جملات ناباورانه جلوه کند؛ اما نگاهی به مقبولیت آثار
داستانی و رمانهای پرفروش داخلی مانند بامداد خمار، من چراغها را خاموش
میکنم و بسیاری دیگر از رمانهایی که زنان، خود نویسنده آن بودهاند و نیز
توجه به پذیرش فیلمهای سینمایی و سریالهای داخلی مخصوصاً در جامعه زنان،
نشان از کسب آرامش در آغوش پدرسالاری سنتی دارد.
او با بیان اینکه شبکه نمایش خانگی باید برای برای ارزشهای انسانی
احترام قائل شود، گفت: این احترام در حوزه برابری حقوق زنان و مردان نیز
جلوهگر میشود؛ بنابراین باید تلاش کنیم با خودآگاهی و تفکر انتقادی سبب
نشویم ابزارهایی همچون استفاده از سلبریتیهای تجاری، خط داستانهای
تحریکآمیز، ماجراجوییهای ممنوعه ما را بر آن دارد که با تأمین مالی صنعت
سینما یا شبکه نمایش خانگی به تمام دستاوردهای جامعه پشت پا بزنیم.
همچنین استاد جامعهشناسی و عضو هیأت علمی دانشگاه یزد در گفت و گو با
ایرنا درباره چرایی مجال یافتن این نوع نگرشها در قالب فیلم یا داستان
بیان کرد: باید پرسید آیا تولیدات تلویزیونی و سینمایی بر اساس بسترهای
اجتماعی جامعه شکل میگیرند یا اینکه این محصولات فارغ از جامعه در محیطی
نسبتاً ایزوله توسط اشخاص یا گروههایی خاص تولید میشوند؟
علی روحانی
اضافه کرد: از جانب دیگر باید به سیاست حاکم بر هر کشوری نیز توجه کرد.
زمانی رسانهها از آزادی بسیاری برخوردارند، خصوصیاند و برای تأمین منابع
مالی سعیشان جلب نظر مخاطب است؛ اما زمانی دیگر رسانهها تا حد زیادی فارغ
از امکان و نیازهای مالی، خود را از حمایتها و نظرات مخاطبان مبرا
میدانند.
** رسانهها خود را ملزم به پاسخگویی به مخاطبان بدانند
این استاد دانشگاه معتقد است: به نظر میرسد در کشور ما رسانهها منابع
مالیشان را از مخاطبان به دست نمیآورند، در چنین وضعیتی آنها نیازی
نمیبینند که به مخاطبان خود پاسخگو باشند؛ این رسانهها بیشتر براساس
سیاستهای رسانهای تامینکنندگان مالیشان قدم بر میدارند و با آنکه این
وضعیت در اکثر کشورهای جهان یکسان است، چندو چون و میزان آن برابر نیست.
روحانی گفت: میتوان گفت بروز چنین سبکهایی را بیشتر به فرهنگی نسبت داد
که تعریف و تبیینش از زندگی مشترک همراهی و همبستگی بسیار با فرهنگ
مردسالاری دارد؛ این تعریف از زندگی با ظواهر دنیای مدرن نیز آمیخته شده
است؛ هرچند در باطن براساس همان شکل قدیمیاش در جریان است. در این فرهنگ
خشونت مرد شاید نه چیزی منفی که امری مثبت و خوب تلقی میشده است؛ به ویژه
که با فرهنگ غیرت، قدرت و ابهت مردانه گره میخورد.
وی بر آن است که چنین فرهنگی همچنان در جامعه در حال گذار ما طرفداران
خاص خود را دارد و میتواند با طیفی از مخاطبان ارتباط برقرار کند.
عضو هیأت علمی دانشگاه یزد در پاسخ به این پرسش که علاقه به دنبال کردن
چنین الگویی بیماری بر چه مشکل اجتماعی دلالت دارد، گفت: جهان جدید امروزی
جهان آزادی و اختیار است. درست است که آزادی و اختیار به انسان قدرت تصمیم
گیری و انتخاب میدهد، از سوی دیگر با انتخابهای بسیار و زندگی آزادتر،
مسائل خاص خودش را به همراه میآورد.
روحانی معتقد است: جهان جدید و آزادی عمل و انتخاب، باعث اضطراب در فرد
میشود و انسان در میان انبوهی از انتخابهایش گیر میکند و نمیداند کدام
درست است؛ از جانب دیگر مسئولیت تصمیمهای او هم دشوارتر میشود.
این پژوهشگر حوزه جامعهشناسی افزود: آزادی در درجه اول مسئولیتزاست؛
درحالیکه در دنیای سنت و در چارچوب قواعد سنتی چنین وضعیتی حکمفرما نیست.
انتخاب انسان اندک؛ اما مسئولیتش اندکتر است؛ درمقابل اضطراب کمتری را نیز
تجربه میکند.
** ارائه الگوی عشق بیمار، قدرت انتخاب را از فرد میگیرد
بنا به اعتقاد استاد دانشگاه یزد، ارائه الگویی از رفتارهای ناهنجار و
عشقهای بیمار در فیلمها و سریالها قدرت و انتخاب را افراد سلب میکند؛
اما اضطراب آنها را نیز از بین میبرد؛ چراکه الگوها مشخص و از پیش
موجودند: مردانی که قدرت دارند و زنانی که عاشقاند.
روحانی ابراز کرد: در چنین دنیایی مسئولیت اجتماعی کمتری برای افراد متصور است و به همین خاطر مردم سادهتر آن را میپذیرند.
وی همچنین درخصوص احتمال بروز جرم و جنایت براساس شیوع این الگوها در
جامعه گفت: هرچند متفکرین عرصه مطالعات فرهنگی بر نقش خاص کاربر در
گزینشگری تاکید میکنند، اکثر تحقیقات در حوزه رسانه نشان داده است که
رسانه میتواند بر فرهنگ عمومی جامعه اثرگذار باشد.
این استاد دانشگاه
بیان میکند: در این مورد ممکن است فرهنگ عمومی جامعه دستخوش تغییرات شود؛
گرچه میزان این تغییرات را نمیتوان با مباحث نظری سنجش کرد و نیازمند
پژوهشهای تجربی است؛ اما واضح است که این امر بهویژه در جامعهپذیری
جنسیتی برای کودکان نقش آفرینی میکند؛ به خصوص که خانوادههای ایرانی
معمولاً همیشه همراه با فرزندان خود و بدون توجه به ردهبندی سنی خاص، به
تماشای سریال و فیلم مینشینند.